لحظات عاشقی من

یک روز می بوسمت! فوقش خدا مرا می برد جهنم !فوقش می شوم ابلیس!
آنوقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی!
جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و هر روز
می بوسمت!
وای خدا ! چه صفایی پیدا می کند جهنم…!
یک روز می بوسمت! پنهان کردن هم ندارد. مثل احساسات تو نیست
که مخفی شان می کنی، یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود ، مثل
نجابت چشمهای تو است ، وقتی که توی سیاهی چشمهای من عریان می شوند.
عریانی اش پوشاندنی نیست ، پنهان نمی شود…

یک روز می بوسمت! یکی از همین روزهایی که می خندانمت ، یکی از
همین خنده های تو را ناتمام می کنم: می بوسمت! و بعد ، تو
احتمالا سرخ می شوی ، و من هم که پیش تو همیشه سرخم

یک روز می بوسمت! یک روز که باران می بارد ، یک روز که چترمان
دو نفره شده ، یک روز که همه جا حسابی خیس است ، یک روز که گونه
هایت از سرما سرخ سرخ ، آرام تر از هر چه تصورش را کنی ، آهسته ،
می بوسمت…

یک روز می بوسمت! هر چه پیش آید خوش آید! حوصله ی حساب و کتاب
کردن هم ندارم! دلم ترسیده ، که مبادا از فردا دیگر « عشق من »
نباشی. آخر ، عشق چهار حرفی کلاس اول من ، حالا آن قدر دوست
داشتنی شده که برای خیلی ها چهار حرف که سهل است ،هزار هزار حرف
باشد. به قول شاعر: عشق کلاس اول ، تنها چهار حرف است ، اما
کلاس آخر ، عشق هزار حرف است…

نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:2 توسط روناک| |

 

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم..

 یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

 یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

 یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 یعنی میشه که دستامون با هم مثل یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مثل فرشته شه

     یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگاه کنه؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه ...

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 12:19 توسط روناک| |

سلام عزيز مهربون اجازه هست بشم فدات...؟

اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خندهات...؟

شب كه مياد يواش يواش با چشمك ستاره هاش اجازه هست از آسمون

ستاره كش برم برات..؟

اجازه هست بياي پيشم يه كم بگم دوست دارم؟

تو هم بگي دوسم داري بارون بشم دل ببارم بريم تو باغ اطلسي بي رنج و

درد بي كسي بهت بگم اجازه هست گل روي موهات بذارم

اجازه هست خيال كنم تا آخرش مال مني..؟

خيال كنم دل منو با رفتنت نمی شكني؟

اجازه هست خيال كنم بازم مياي مي بينمت؟

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 11:43 توسط روناک| |

 

کاش آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من

می سپردم که مراقبش باش

جنس این بلور است

پر ازعشق و غرور است

مبادا بازیچه شود

می شکند...


 

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 10:49 توسط روناک| |

روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم...

 این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم،

 کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو،،،

 اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو!!!

 بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو،،،

  نمیبخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو...

 روز به روز که میگذرد بیشتر قدر روزهایی که گذشته را میدانم،،،

  لحظه به لحظه با تو غنیمت است ، تمام روزهایی که گذشته مقدس است ،

 بگذار تعظیم کنم در برابر عشق پاک تو...

 کسی که نمیداند عشق چیست،تو فهمیدی عاشق واقعی کیست ،

 باز هم تکرار میکنم مثل تو در این دنیا نیست!

 عزیزم قدر تو را بیشتر از همیشه میدانم،همیشه وقتی میبینم تو را،

 با تمام وجود دوست داشتن را از چشمانت میخوانم

 نجات دادی مرا از زندان غمها،زمانی که تنها بودم

 عاشقانه صدا کردی مرا از آنجا که درگیر سکوت بودم

 من که وقتی تو را دیدم مات و مبهوت بودم ، باور نمیکردم تو را به دست آورده ام،

 باور نمیکردم  با تو به سرزمین عشق و احساس آمده ام

 روز به روز که میگذرد ، مثل امروز ،از دیروز عاشقتر میشوم!!!

نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت 10:49 توسط روناک| |

 

نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت 16:49 توسط روناک| |


Power By: LoxBlog.Com