لحظات عاشقی من

 دلم را ربودی به چشمان سیا خویش

 آنقدر محو تو گشتم که ندارم سودای خویش

چطور شد که صید کردی دلم را؟

همیشه می پرسم از دل بی پروای خویش

ای صیاد دل من تو چقدر زرنگی

که به تو سپردم دل و دین و دنیای خویش

امروز با تو بودنم برایم یک عالم است

من ندارم پروای فردای خویش

یک لحظه بودنت با من فرصتیست

تا حکایت کنم برایت از غمهای خویش

نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:18 توسط روناک| |

 

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری

 

مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری

 

کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی

 

تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی

 

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

 

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه

 

عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه

 

کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه

 

وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید

 

جزتوهیچ کسی تو دنیا، حال وروزمو نفهمید

 

همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه

 

چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه


تقدیم به عزیزم که هیچ کس نمیتونه مثل اون مهربون باشه!

تنها کسی که منو درک میکنه!

تنها کسی که منو بخاطر خودم میخواد نه بخاطر راه افتادن کارش!

تقدیم به(....)جونم که همه ی زندگیم فدای 1 تار موشه!

 

نوشته شده در جمعه 19 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:45 توسط روناک| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:41 توسط روناک| |


 
اي كاش به دل كسي پا نمي گذاشتيم و كسي به دلمون پا نمي گذاشت . اي كاش اگر كسي به دلمون

 

پا كذاشت ديگه دلمون رو تنها نمي ذاشت .اي كاش اگه يه روز دلمون رو تنها گذاشت رد پا هاشو روي دلمون جا نمي گذاشت

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

 

ای

همراه

مـــــــــن

تنــــــها با تو

تا اوج عشـــــــق

هـم پـــــــــــــروازم

با قلب تودلدارمن هم آوازم

توهمپـــــــــای من، تنـــها با من

هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی

با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی

تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدائی

ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب

دلگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــدائیــــــــــم

ما، دل میبازیم دریادریا ،تابیکران،عاشقای بی پروائیم

تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــربان

چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب

تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتــــــــــــــــــــــاب

مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان

بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب

ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی

عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدائیم

ما؛ دل میبازیم دریا دریا تا بیکران

عاشقـــــــای بی پــــروائیـــــــــم

ای تورؤیـای شبهای مـــــــن

عشقو ببین تو چشمای من

 دستاتو تو دســت من بگذاردرلحظه های دیـدار 

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |


می خواستم که عشق تورا رد کنم‌ ،نشد



طوفان چشم های تو را سد کنم ،نشد


با صد دلیل قاطع و برهان بی بدیل


درپیش چشمهای خویش تو را بدکنم، نشد


می خواستم ردیف غزل های رفته را


یک بیت با حضور تو آمد کنم ،نشد


می خواستم ز وسوسه هایت گذر کنم


دل را به عشوه های تو مرتد کنم


حالا دوباره سیب ، گناهی چشیدنی


تا آمدم که دست تو را رد کنم ،نشد
نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

 

به  اندازه تمام  گل های  سرخ  دنیا

دوست  دارم

ولی  کسی  چه  می دونه  چند  تا  گل  سرخ

تو  دنیا  وجود  داره

* غیر  خدا *

پس  فقط  خدا  می دونه  چقدر  دوست  دارم

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

 خدایا:کسی که قسمت دیگریست سر راهمان قرار نده .تا شبهای دلتنگیش برای ما و روزهای

خوشش برای دیگری نباشد.

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

 

.

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

همیشه بهم میگفتن تو چرا عاشق نمیشی چرا عشقی نداری؟

همیشه بهم میگفتن عشق یعنی زندگی...

میگفتن اگه عاشق نشی یعنی زندگی نکردی...

ولی بهم نگفتن اگه اسیر یکی بشی دلت میسوزه...

نگفتن اگه با چشاش نگات کنه تموم جونتو به آتیش میکشه...

بهم نگفتن اگه تمام روز ببینیش بازم دلتنگش میشی...

بهم نگفتن برا اینکه گرمای دستشو حس کنی ثانیه شماری میکنی...

بهم نگفتن ممکنه یه روز فراموشت کنه ...

ولی الان همه بهم میگن فراموشش کن!!!!!

آخه چطوری؟ 

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

 

 

کاش  اون  لحظه که یکی ازم میپرسه

 

حالت  چطوره  و  من  می گم  خوبم

 

کسی  باشه  که  محکم  بغلم  کنهُ  آروم

 

 تو  گوشم  بگه  می دونم  خوب  نیستی

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

طعم لب هات یادم نمیره

 

بوووووووووووووووووووس

 

همه ی دنیامی قادرجونم دلم برات تنگ شده زود بیا

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |

زیبا نگارم قادر جان به قلب مهربونت به دنیای پر از مهربونیت وبه خنده های آسمونیت قسم میخورم که دوست دارم قادر جان گلی،عزیز دلم اولین بار که دستاتو لمس کردم گرمای عشقت تو قلبم شراره زد از نگاه صادقت از برق چشات میشه عشقی که تو کتابا نوشتنو فهمید درکش کرد هر وقت میبینمت انگار که تو سینم قلبی نیست.عزیز جان هر وقت که بخاطر بوسه هامون فشارت میوفته منم خود بخود ولو میشم.میدونم که خوب منو میفهمی.قشنگترین لحظه ی زندگیم اون لحظه ایی بود که سرتو گذاشتی رو شونم گفتی همه کسم همیشه آرزوی تکرار اون لحظه رو دارم چون با هیچی تو دنیا عوضش نمیکنم .

       ****دوست     دارم        نفسم****

نوشته شده در پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:36 توسط روناک| |


Power By: LoxBlog.Com